مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟
خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
درمحضرت جناب سلیمان شهر طوس
بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام
اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دست شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا
پی نوشت 1: بنده خوبی که باشی می شوی محبوبه(ک) که در طول کمتر ازسه هفته دوبار به مشهد می روی و نیامده از پیش آقا میبرندند کربــــــــــلا!
پی نوشت2: دلم یه اتفاق بدیع می خواهد برای کارها و برنامه های زندگی ام...!